بماند به یادگار

خیلی دلم گرفته 

صبح که از خواب بیدار بشم شده نود و نه 

امسال اولین سالیه اصلاااا حسی ندارم 

حتی عین آدم هم خونه تکونی نکردم 

دلم خیلی گرفته 

هیچ سالی اینقد تنهایی رو حس نکردم 

هر سال هر جور شده بالاخره رد میکردم و خودم شاد میکردم اما امسال هیچ تلاشی نکردم 

رفتم تو لک 

نه شیرینی خریدم نه میوه آجیلم که جای خود داره 

بچه ها که نمیان فامیل اونجوری ام نداریم قرار شده اونارو هم راه ندیدم والا شوخی که نیس 

خودمم حالم خوش نیس 

گریه کردم بد هم گریه کردم 

یه کم آرومم 

خدایا به بزرگی خودت قسم سلامتی و آرامش رو به همه برگردون

خدا سال نود و هشت بره و برنگرده

خدایا خسته ام هممون خسته ایم همه از این همه درد و غصه ناراحت و خسته ایم 

سلامتی و آرامش و شادی رو به برگردون

خوش بحال بچه ها کاری به دنیای اطرافشون ندارن

خاله سفره هفت سین چیدی ؟

نه

واااای خاله بدو صبح ساعت دوازده شب عیده وقت نداری

و من بی حال تر ازونم و فقط به باشه ای قناعت میکنم